بد نیست اگر لاف دوست داشتن کسی را می زنیم گاهی هم حرف هایش را جدی بگیریم!
بعضی وقتا بعضی حرفا رو زیاد می شنویم و دیگه جدی نمی گیریمشون.مشکل چیه غیر از خود ما؟؟؟
مقدمه چینی نمی کنم،اینی که امام علی_علیه السلام_لحظات آخر عمر مبارکشون می فرماین:"اوصیکما و جمیع ولدی و اهلی و من بلغه کتابی بتقوی الله و نظم امرکم"(من شما و تمام فرزندان و خاندانم و کسانی را که وصیت نامه ام به آن ها می رسد به تقوای خدا و نظم در امرتان وصیت می کنم)،واسه چیه؟
فعلا با قسمت "و من بلغه کتابی"و"نظم امرکم"کار دارم.
حضرت زبونم لال آخر عمری که فرمالیته کاری نخواستن بکنن که!شوخی هم نداشتن!وقتی می گن"و من بلغه کتابی"یعنی من یعنی شما،یعنی هر کسی که این وصیت نامه رو می خونه و می شنوه.حضرت با ما ها حرف می زنن.درمورد قسمت "تقوی الله"نمی خوام بحث کنم که خودش یه دنیا حرفه.حرفم روی "نظم امرکم"هست که به شدت مربوط به موضوع ماست.
بهتره تصمیم بگیریم یه کمی هم روی چیزایی که همیشه شنیدیم فکر کنیم.فقط خدا می دونه که نظم داشتن توی زندگی چقدر کولاک می کنه.چیزی که به ذهن من میاد اینه که نظم داشتن و برنامه ریزی بدجوری به هم مربوطن و اصولا نظم بدون برنامه ریزی امکان نداره.می خوام انشاءالله در مورد برنامه ریزی بنویسم و تضمین می کنم که مطالبی که می گم کاربردی باشه و شیرین.بلکه سهمی داشته باشم در لذت بخش کردن زندگی دوستان خوبم.
مطمین باشید می تونید متفاوت باشید.
نظر فراموش نشه