خدا ... إجازه؟ما شکایت داریم...

قاضی:خودت

شاکی:خودمان!

متهم:خودت!

جرم:نمی دانم دقیقا!

................................

بله شکایت داریم...

ما شکایت داریم از تنهایی...

ما شکایت داریم از بی تو بودن...

ما شکایت داریم از بلا تکلیفی...

ما شکایت داریم از تو را ندیدن!

بله!تو را می خواهیم ببینیمت!

خواستن که جرم نیست، هست؟؟؟

خدا إجازه؟ما دلمان تنگ می شود برایت!ما شکایت داریم از دلتنگی!

خدا اجازه؟راه دعا را باز گذاشتی!ما شکایت داریم از باز بودن راه!

حریصمان می کنی به خودت و نشانمان نمی دهی خودت را!

می خواهیم ببینیمت!بله...دل که به ما دادی...دلتنگمان که کردی...زبان در دهانمان گذاشتی...پس دلتنگانه حرف می زنیم !

نه...خدا...حرف اضافه قول می دهیم نزنیم...همان قدری که دلمان برایت تنگ شده...همان قدری که خودت شاکیمان کردی شکایت داریم نه بیش تر!

خدا اجازه؟؟؟مخلوق خودت هستیم دیگر!خودت اجازه دادی پررو شویم!جسارت است ولی حرف هایت را از بریم...دیگر قانعمان نمی کنند حرف هایت!

ما تو را می خواهیم...پدرانمان هم خواستند تورا!و تو حلول کردی در...چه می گویم؟؟؟؟کافر شده ام؟نه...به خودت سوگند مسلمانم...

أشهد ان لا اله الا الله...پس اگر خدای دیگری را دیدم،او هم خودت هستی،هان؟...

بگذریم از تو و حلول و توحید و تجسم و جلوه و غیره،از پدرانمان می گفتم...خواستند تو را...یا شاید هم نخواسته بودند خودشان ...ولی خودت را نشانشان دادی...

هر که می خواهد بگوید کافر شده ام...مشرک شده ام...اما تو می دانی که "یگانه"پرستم...

بی پرده می گویم خدا:خودت را می خواهیم!هر طور که دوست داری نشانمان بده خودت را ولی تو را به خودت...از پشت"ابر"نباشد این رویت...

خدا اجازه؟دلمان تنگ شده برایت...

پی نوشت1:می بینم،می بینی،می بیند...چقدر فرق هست میان "دیدن ها"...

پی نوشت2:دلتنگم،دلتنگی،دلتنگ است...چقدر فرق هست میان دلتنگی ها...

پی نوشت3:نگویم بهتر است...

پی نوشت4:دوستان دعا نمی کنند انگار!روز دوم محرم...دلم هنوز هم سر جاشه ...


نظر یادت نره